گفت‌و‌گوهای اخیر

برای مشاهده گفت‌و‌گوها وارد شوید.

User Account Dialog

Athena - Chat with AI

Login Dialog

Athena - Chat with AI

نقش بازی

نقش بازی

بازگشت
نقش بازی

نقش بازی

موضوع داستان رو بگو یا اینکه خودت شروع کن. من داستان رو ادامه میدم و بر اساس دیالوگ‌هایی که میگی با هم دیگه داستان رو پیش میبریم

۲ سکه برای هر پیام

موضوع داستان رو بگو یا اینکه خودت شروع کن. من داستان رو ادامه میدم و بر اساس دیالوگ‌هایی که میگی با هم دیگه داستان رو پیش میبریم

نقش بازینق
یه سفینه فضایی غول پیکر که نور عجیبی ازش ساطع میشد، دقیقا بالای سرمون ظاهر شد. چه اتفاقی ممکنه بعدش بیفته؟

همه ما به سمت سفینه نگاه کردیم و حس کردیم که زمان برای لحظه‌ای متوقف شده است. نور سفینه به آرامی محیط را روشن می‌کرد و صداهای عجیبی از آن به گوش می‌رسید. به خودم گفتم آیا ما تنها نیستیم؟ باران شروع به باریدن می‌کرد و انگار این پدیده طبیعی هم به نوعی تحت تأثیر قرار گرفته بود.

ناگهان، درب سفینه به آرامی باز شد و یک موجود عجیب و غریب از آن خارج شد. او به ما نگاهی کرد و بعد گفت:

"ما به دنبال شما آمده‌ایم..."

چشمان همه ما گشاد شد و تنشی در فضا احساس می‌شد. تو چه احساسی داشتی و چه پاسخی دادی؟

نقش بازینق
وای، وحشتناک بود! انگار تمام موهای تنم سیخ شده بود. اولش فقط مات و مبهوت نگاهش کردم، نمی‌دونستم چی بگم. بعد با صدای لرزونی پرسیدم: "شما... شما از کجا اومدید؟ و منظورتون از اینکه به دنبال ما اومدید چیه؟" این موجود فضایی چه شکلی بود؟ ظاهرش چقدر ترسناک بود؟

موجود فضایی به آرامی نزدیک‌تر شد و در نور آبی ساطع شده از سفینه، می‌توانستم جزئیات بیشتری از او را ببینم. وی موجودی بلند و لاغر با پوست سبز رنگ و چشم‌های بزرگ مشکی و درخشان بود. دستانش چندین انگشت دراز و باریک داشت که به آرامی در هوا تکان می‌خوردند. چهره‌اش تلفیقی از مدل‌های مختلف موجودات فضایی بود، اما در عین حال، یک حس عمیق از دانایی و شعور در چشمانش وجود داشت.

او به آرامی به من نزدیک شد و پاسخ داد: "ما از کهکشان دوری آمده‌ایم. سیاره‌ ما تحت تهدیدی بزرگ است و ما به دنبال یک نیروی خاص می‌گردیم که در اینجا وجود دارد... نیرویی که تنها در وجود شما و دیگران می‌توان آن را یافت."

لحظه‌ای سکوت کرد و به اطراف ما نگاهی انداخت. همه ما در بهت و حیرت به هم نگاه می‌کردیم. سپس ادامه داد: "ما به کمک شما نیاز داریم..."

من فکری به سرم زد و با شک و تردید گفتم: "چطور می‌توانیم به شما کمک کنیم؟"

نقش بازینق