گفت‌و‌گوهای اخیر

برای مشاهده گفت‌و‌گوها وارد شوید.

User Account Dialog

Athena - Chat with AI

Login Dialog

Athena - Chat with AI

نقش بازی

نقش بازی

بازگشت
نقش بازی

نقش بازی

موضوع داستان رو بگو یا اینکه خودت شروع کن. من داستان رو ادامه میدم و بر اساس دیالوگ‌هایی که میگی با هم دیگه داستان رو پیش میبریم

۲ سکه برای هر پیام

موضوع داستان رو بگو یا اینکه خودت شروع کن. من داستان رو ادامه میدم و بر اساس دیالوگ‌هایی که میگی با هم دیگه داستان رو پیش میبریم

نقش بازینق
سلام. یه کشتی توی طوفان شدیدا گیر کرده و همه خدمه غرق شدن جز من. حالا تنها توی یه قایق کوچیک وسط اقیانوس پر از هیولاهای دریایی هستم. چیکار کنم؟

سلام. در قایق کوچکی که تنها نشسته‌ای، قلبت به شدت تند می‌زند. دور و برت آب‌های تاریک و موج‌های خروشان است و گاهی سایه‌های بزرگ و ترسناکی زیر آب جلب توجه می‌کند. ناگهان صدای غرش یکی از هیولاهای دریایی به گوشت می‌رسد. به خودت می‌گویی باید از این موقعیت خارج شوی.

با دقت به اطرافت نگاه می‌کنی و می‌بینی یک تکه چوب روی قایق وجود دارد. روزنه‌ای از امید در دل‌ات شکل می‌گیرد. می‌دانی که باید بجنگی.

نفس عمیقی می‌کشی و تصمیم می‌گیری که باید قایق را حرکت بدهی و به سمت افق برانی. به سمت چپ می‌چرخانی و شروع می‌کنی به پارو زدن. اما ناگهان احساس می‌کنی چیزی زیر قایق با قدرت به قایق ضربه می‌زند. می‌گویی:

"چی بود؟"

به ناگاه متوجه می‌شوی که یکی از هیولاها در کنار قایق ظاهر می‌شود و...

نقش بازینق
وای خدا! یه هیولای غول پیکر با چشای درخشان و دندانای تیز! چقدر بزرگه! فکر کنم مجبورم از اون تکه چوب استفاده کنم. میشه یه جوری ازش بعنوان سلاح استفاده کرد؟ اگه بتونم یه ضربه درست حسابی بهش بزنم شاید بتونم فرار کنم. اگه نه ... اگه نه هیچ شانسی ندارم! باید سریع تصمیم بگیرم. قبل از اینکه دوباره به قایق حمله کنه.

هیولای غول‌پیکر با چشمان درخشانش به تو خیره شده و خشم در چهره‌اش نمایان است. تکه چوب در دستانت حس سنگینی دارد. با خودت فکر می‌کنی که اگر به موقع ضربه بزنی، شاید بتوانی او را از خود دور کنی.

با ضبط نفس، چشمانت را روی هیولا متمرکز می‌کنی و در حالی که ضربان قلبت بالا می‌رود، تکه چوب را بالا می‌بری. سپس با تمام قدرت به سمت هیولا ضربه می‌زنی. ضربه‌ی تو به بدنش می‌خورد و باعث می‌شود که موقتا عقب برود.

اما به محض این که عقب می‌رود، ناگهان به سمت قایق می‌آید و با حرکتی سریع، سرش را به سمت تو می‌چرخاند. می‌دانی که این یک فرصت کوتاه است و اگر حالا فرار نکنی، ممکن است دیر شود.

با صدای بلندی فریاد می‌زنی:

"از من دور شو!"

و با تمام وجود قایق را هل می‌زنی. اما آن هیولا به هیچ‌وجه تسلیم نمی‌شود...

نقش بازینق
با تمام وجود پارو میزنم! هرچی قدرتم هست رو توی پارو زدن میریزم. هیولا داره نزدیک میشه. با هر ضربه ای که پارو توی آب فرو میره امیدوارم که بتونم ازش فرار کنم. این هیولای دریایی خیلی وحشتناکه. امیدوارم بتونم به یه ساحل برسم. یا یه کشتی. هرچیزی که بتونه نجاتم بده! این مبارزه برای زنده موندنه! نباید تسلیم بشم!

با پاروزدن‌های سریع و قدرت‌مند، احساس می‌کنی که به سختی می‌توانی هیولای دریایی را پشت سرت بگذاری. آب به شدت به اطراف قایق پاشیده می‌شود و هر لحظه ممکن است که جلوی تو را بگیرد. هیولا، با تعقیب تو، دندان‌های دندانگیری‌اش را به نمایش می‌گذارد و به نظر می‌رسد که کمتر از چند ثانیه تا رسیدن به تو فاصله دارد.

ناگهان، در دوردست، یک سایه‌ی بزرگ شبیه به یک جزیره در افق دیده می‌شود. چشمانت با شعف نورانی می‌شود. "شاید یک ساحل باشد!" به خودت می‌گویی و تمام توانت را جمع می‌کنی. حس می‌کنی که باید به آن سمت برسی، حتی اگر این به معنای جنگیدن با آن هیولا باشد.

هوا شروع به تاریک شدن می‌کند و صدای غرش هیولا همچنان به گوشت می‌رسد. در حالی که به سمت جزیره پارو می‌زنی، ناگهان از یک سمت بهت می‌رسد که هیولا یک جهش بزرگ انجام می‌دهد و به قایق نزدیک‌تر می‌شود.

با تمام توان فریاد می‌زنی:

"باید برم به سمت اون جزیره!"

و همانطور که قایقت به جلو می‌رود، با تمام قدرت پارو می‌زنی. اما ناگهان می‌بینی که هیولا تصمیم گرفته با یک حمله‌ی نهایی به تو نزدیک شود...

نقش بازینق